پارت شصت و دوم :



امروز با آیه بیرون رفته‌اند.کمپوت گرفته‌اند و حالا دم یک آپارتمان ایستاده‌اند.آیه پلاستیک کمپوت‌ها را دست خیال می‌هد.دختر رنگ به رو‌ندارد و هیجان‌زده است.
-مطمئنی کار درستی می‌کنم عمه.
-فعلا که داریم سورپرایزش می‌کنیم.
این را می‌گوید و به خیال اشاره می‌کند عقب تر بایستد.نفسهای خیال تند شده و عصبی‌ست.آیه دست روی زنگ می‌گذارد و چند ثانیه بعد در باز می‌شود.آیه

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۲۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    00

    عالی ودلنشین ممنونم🙏🌺🌺🌺

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ممنون از همراهیتون

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.